امام حسن عسکری (دیدگاه اهلسنت)در این مقاله، نظرات علمای اهلسنت پیرامون شخصیت والای حضرت امام حسن عسکری (علیهالسّلام) بیان میشود. مطالبی که در ادامه میآید، نظر برخی از علمای اهلسنت پیرامون امام حسن عسکری (سلاماللهعلیه) است که یقینا کرامت شأن آن حضرت بیش از این است که بدان اشاره میشود. ۱ - معرفی اجمالی اماموجود مقدس و نورانی یازدهمین خورشید عالم امامت و ولایت، حضرت امام حسن عسکری (علیهالسّلام) بنابر قولی در هشتم و بنابر قولی در دهم ماه ربیع الثانی سال دویست و سی و دو هجری قمری در شهر مدینه منوره قدم به هستی نهاد. پدر گرامی آن حضرت، علی بن محمد الهادی (سلاماللهعلیهما) و مادر گرامی آن حضرت، بانویی با کرامت و با تقوا، «حدیث» (سلاماللهعلیها) نام داشت. امام حسن عسکری (علیهالسّلام) به علت شرایط زندگی ایشان در منطقهای نظامی در شهر سامراء، به عسکری معروف شد که مشهورترین القاب آن حضرت نیز زکی و عسکری میباشد. سرانجام آفتاب پر فروغ آن امام همام در هشتم ربیع الاول سال دویست و شصت هجری خاموش و منزل شخص خود که هماکنون حرم مطهر آن امام همان، پدر گرامیشان، حضرت نرجس خاتون و حکیمه خاتون (سلاماللهعلیهماجمعین) میباشد به خاک سپرده شد. ۲ - بیان جاحظجاحظ (متوفای ۲۵۰ هـ): از علمای قرن سوم، در پاسخ به افتخار بنیامیه و رد بر آنان، نام ده نفر از ائمه از جمله امام عسکری (سلاماللهعلیه) را ذکر میکند و آنان را اینگونه میستاید: ومن الذی یعد من قریش ما یعده الطالبیون عشرة فی نسق؛ کل واحدٍ منهم: عالمٌ، زاهدٌ، ناسکٌ، شجاعٌ، جوادٌ، طاهرٌ، زاکٍ، فمنهم خلفاء، ومنهم مرشحون: ابن ابن ابن ابن، هکذا الی عشرة، وهم الحسن [ العسکری] بن علی بن محمّد بن علی بن موسی بن جعفر بن محمّد بن علی بن الحسین بن علی، وهذا لم یتفق لبیت من بیوت العرب، ولا من بیوت العجم. [۱]
جاحظ، عمرو بن بحر بن محبوب، رسائل الجاحظ، ص۴۵۳، تحقیق:علی ابو ملحم، ناشر:دار ومکتبة الهلال، بیروت، ۲۰۰۲ م.
و کسی که از قریش محسوب میشود، از فرزندان بنیهاشم هستند که در یک سلسلهای ده نفر بوده و هرکدام از آنان عالم، زاهد، عبادتپیشه، شجاع، بخشنده، پاک و پاکنهاد بوده که برخی خلیفه و برخی دیگر شایستگی خلافت را دارا بودند که اینها به ترتیب پدر و فرزند بودند و اینگونه ده تن شدند که آنان عبارتند از: حسن بن علی بن محمد بن علی بن موسی بن جعفر بن محمد بن علی بن حسین بن علی [ (سلاماللهعلیهماجعین] و برای هیچ یک از خانههای عرب و عجم چنین اتفاقی [ کنایه از شرافت و بزرگی] نیفتاده است.۳ - بیان محمد بن طلحهمحمد بن طلحه شافعی (متوفای ۶۵۲ هـ) در کتاب مطالب السؤول پیرامون آن حضرت چنین مینویسد: ابی محمد الحسن بن علی (علیهالسّلام) الامام الحسن الخالص... واما مناقبه: فاعلم ان المنقبة العلیا والمزیة الکبری التی خصه الله (عزّوجلّ) بها، وقلده فریدها، ومنحه تقلیدها، وجعلها صفة دائمة لا یبلی الدهر جدیدها، ولا تنسی الالسن تلاوتها وتردیدها، ان المهدی محمد نسله، المخلوق منه، وولده المنتسب الیه، وبضعته المنفصلة عنه. ابومحمد بن علی هادی. اما مناقب و فضائلش بدان که خداوند مایهی فخر و مباهات بلند و وسیلهی بزرگ برتری را به او اختصاص داده است و او را به تمام زیبائیها آراسته و تمام اوصاف پسندیده را به او ارزانی داشته است و این مناقب و فضائل را صف دائمی او قرار داده بهطوری که روزگار حدود آن را کهنه نمیکند و زبانها تلاوت آن را از یاد نمیبرد. بهخصوص این که محمد مهدی از نسل او؛ و از او خلق شده، فرزندی که به او منتسب و پارهی تن اوست. ۴ - بیان سبط ابن جوزیسبط بن جوزی حنفی (متوفای ۶۵۴ هـ) پیرامون آن حضرت مینویسد: هو الحسن بن علی بن محمد بن علی بن موسی الرضا بن جعفر بن محمد بن علی بن الحسین بن علی بن ابی طالب… وکان عالماً ثقة. الحسن بن علی بن محمد بن علی بن موسی الرضا بن جعفر بن محمد بن علی بن الحسین بن علی بن ابی طالب فردی عالم و مورد اعتماد بود. ۵ - بیان ابن صباغابن صباغ مالکی (متوفای ۸۵۵ هـ) نیز امام یازدهم را چنین معرفی میکند: ابومحمد الحسن الخالص بن علی العسکری... الامام القائم بعد ابیالحسن علی بن محمد ابنه ابومحمد الحسن لاجتماع خلل الفضل فیه و تقدمه علی کافة اهل عصره فیما یوجب له الامامة و یقضی له بالمرتبة من العلم و الورع و النزاهة و کمال العقل و کثرة الاعمال المقربة الی الله تعالی ثم لنص ابیه علیه و اشارته الخلافة الیه. ابومحمد حسن بن علی عسکری امام پس از ابوالحسن علی الهادی فرزندش ابومحمد حسن به علی (علیهالسلام) بود برای این که اوصاف و خصال برتری و فضیلت در او گرد آمده بود و در آنچه لازمهی منصب امامت و مقتضی زمامداری است از علم و زهد کمال عقل و خرد و عصمت و شجاعت، کرم و بزرگواری و بسیاری از اعمالی که انسان را به خدا نزدیک میکند، بر همه پیشی گرفته بود و نیز طبق نص صریح پدر بزرگوارش دربارهی امامت او و اشاراتی که آن حضرت دربارهی خلافت و جانشینی او فرموده بود. ۶ - بیان خنجیفضل بن روزبهان خنجی (متوفای ۹۲۷ هـ) از علمای متعصب شافعی مذهب در شرح صلوات بر امام حسن عسکری (سلاماللهعلیه) چنین مینویسد: اللهم صل و سلم علی الامام الحادی عشر، المقتدی الرضی المجتبی الوفی المقتفی فی العبادة آثار النبی و الولی و المسخر لعسکر الملائکة بالعزم القوی النور الجلی، البدر الوضی ذی القدر العلی و المجد البهی و العز السنی وارث الامامة من الوصی والد الحجة الصفی و ولد النبی الزکی ابیمحمد الحسن العسکری ابن علی النقی المتوفی فی شبابه بالبلاء المدفون عند ابیه بسر من رای. [۵]
خنجی اصفهانی، فضل بن روزبهانی، وسیلة الخادم الی المخدوم در شرح صلوات چهارده معصوم (علیهمالسّلام)، ص۲۶۵-۲۷۰، به کوشش: رسول جعفریان، دار النشر: انتشارات انصاریان، الطبعة الاولی، مطبعة: صدر، قم، مهر ۱۳۷۵ شمسی.
بار خدایا درود و صلوات فرست بر امام یازدهم، مقتدای مرضی الخصال و برگزیدهی صاحب وفا، پیروی کننده در عبادت به آثار حضرت نبی (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و حضرت ولی (علی مرتضی) تسخیر کنندهی لشکر ملائکه با عزم قوی. او نور روشن و ظاهر است و دارای قدر و مرتبت بلند و بزرگی و عزت در غایت بها و جلال است و آن حضرت صاحب میراث امامت از وصی است. و او پدر حجت برگزیده و فرزند پیغمبر پاکیزه است و کنیت او حضرت «ابومحمد» و لقبش عسکری است و وفات کننده در جوانی به بلا و زحمت و مدفون در نزد پدر خود در شهر سر من رای. ۷ - بیان ابن حجر هیثمیابن حجر هیثمی (متوفای ۹۷۳ هـ) در کتاب الصواعق المحرقه خود که بر رد شیعه نوشته است، پیرامون امام عسکری (علیهالسّلام) و سخنان آن حضرت با بهلول چنین مینویسد: ابو محمد الحسن الخالص وجعل ابن خلکان هذا هو العسکری ولد سنة اثنتین وثلاثین ومائتین ووقع لبهلول معه انه رآه وهو صبی یبکی والصبیان یلعبون فظن انه یتحسر علی ما فی ایدیهم فقال اشتری لک ما تلعب به فقال یا قلیل العقل ما للعب خلقنا فقال له فلماذا خلقنا قال للعلم والعبادة فقال له من این لک ذلک قال من قول الله (عزّوجلّ) (افحسبتم انما خلقناکم عبثا وانکم الینا لا ترجعون) المؤمنون ۱۱۵. ثم ساله ان یعظه فوعظه بابیات ثم خر الحسن مغشیا علیه فلما افاق قال له ما نزل بک وانت صغیر لا ذنب لک فقال الیک عنی یا بهلول انی رایت والدتی توقد النار بالحطب الکبار فلا تتقد الا بالصغار وانی اخشی ان اکون من صغار حطب نار جهنم. [۶]
ابن حجر هیثمی، احمد بن محمد بن علی (متوفای۹۷۳ه)، الصواعق المحرقة علی اهل الرفض والضلال والزندقة، ج۲، ص۵۹۹-۶۰۰، تحقیق:عبد الرحمن بن عبدالله الترکی - کامل محمد الخراط، ناشر:مؤسسة الرسالة - لبنان، الطبعة:الاولی، ۱۴۱۷ه - ۱۹۹۷م.
ابومحمد حسن خالص... بین او و بهلول جریانی بدین ترتیب اتفاق افتاد که بهلول در حالی که امام هنوز کودک خردسالی بود او را دید که بچهها بازی میکردند و او گریه میکرد. بهلول خیال کرد او حسرت اسباب بازیهائی را که کودکان دیگر دارند، میخورد. گفت: برای تو هم از همان اسباب بازی که آنها دارند، میخرم. ابومحمد حسن (علیهالسلام) فرمود: ای کم عقل! ما برای بازی کردن آفریده نشدهایم. بهلول گفت: پس برای چه آفریده شدهایم؟ فرمود: برای علم و عبادت. بهلول گفت: اینمطلب را تو از کجا میگوئی؟ فرمود: از قول خداوند متعال: «افحسبتم انما خلقناکم عبثا و انکم الینا لا ترجعون؛» سپس خواست او را موعظه کند او هم با چند بیت وی را موعظه کرد و اینجا بود که امام حسن عسکری غش کرد و مدهوش به زمین افتاد چون به هوش آمد، بهلول خواست به او دلداری بدهد، گفت: ای آیات دربارهی تو نازل نشده تو هنوز کودکی و گناهی از تو سر نزده است. امام روی برگرداند و فرمود: ای بهلول چه میگوئی؟ من مادرم را دیدم هر موقع میخواهد هیزمهای بزرگ را بسوزاند از هیزمهای ریز و کوچک استفاده میکند و من از این میترسم که آتش گیره جهنم باشم. ۸ - بیان حضرمیاحمد بن فضل بن محمد باکثیر حضرمی شافعی (متوفای ۱۰۴۷ هـ) پیرامون کرامات امام حسن عسکری (سلاماللهعلیه) چنین مینویسد: ابومحمد الحسن الخالص بن علی العسکری، کان عظیم الشان جلیل المقدار... ووقع له مع المعتمد لمّا حبسه کرامه ظاهره مشهوره. [۸]
باکثیر حضرمی شافعی، احمد بن فضل بن محمد، وسیلة المآل فی عد مناقب الآل، مخطوط، ص۲۰۲، کتابخانه مجلس شورای اسلامی به شماره ۶۹۴.
ابومحمد حسن خالص فرزند علی عسکری، او مردی عظیم الشان و جلیل القدر بود. و هنگامی که معتمد او را حبس کرد از او کرامتی ظاهر و مشهور صادر گشت. ۹ - بیان شبلنجیشبلنجی شافعی (متوفای ۱۳۲۲ هـ) از علمای اهلسنت در ذیل نام امام حسن عسکری (سلاماللهعلیه)، کرامتی را از آن حضرت چنین مینویسد: فی ذکر مناقب الحسن الخالص بن علی الهادی بن محمد الجواد... الاولی هی جامعة الکرامات حدث ابوهاشم داود بنقاسم الجعفری قال کنت فی الحبس الذی فی الجوسق - انا والحسن بن محمد، ومحمد بن ابراهیم العمری، وفلان وفلان خمسة او ستة - اذ دخل علینا ابو محمد الحسن بن علی العسکری، واخوه جعفر، فخففنا بابی محمد، وکان المتولی للحبس، صالح بن یوسف الحاجب، وکان معنا فی الحبس رجل اعجمی، فالتفت الینا الامام ابو محمد الحسن العسکری، وقال لنا سرا: لولا ان هذا الرجل فیکم، اخبرتکم متی یفرج الله عنکم؟، وهذا الرجل قد کتب فیکم قصة الی الخلیفة، یخبره فیها بما تقولون فیه، وهی معه فی ثیابه، یرید الحیلة فی ایصالها الی الخلیفة، من حیث لا تعلمون، فاحذروا شره. قال ابوهاشم: فما تمالکنا ان تحاملنا جمیعا علی الرجل، ففتشناه فوجدنا القصة مدسوسة معه فی ثبابه، وهو یذکرنا فیها بکل سوء، فاخذناها منه وحذرناه، وکان الامام الحسن یصوم فی السجن، فاذا افطر اکلنا معه من طعامه. قال ابوهاشم: فکنت اصوم معه، فلما کان ذات یوم، ضعفت عن الصوم، فامرت غلامی فجاء لی بکعک، فذهبت الی مکان خال من الحبس، فاکلت وشربت، ثم عدت الی مجلسی مع الجماعة، ولم یشعر بی احد، فلما رآنی تبسم وقال: افطرت، فخجلت، فقال: لا علیک یا اباهاشم، اذا رایت انک ضعفت، واردت القوة، فکل اللحم، فان الکعک لا قوة فیه، وقال: عزمت علیک ان تفطر ثلاثا، فان البنیة اذا انهکها الصوم، لا تتقوی الا بعد ثلاث. قال ابوهاشم: ثم لم تطل مدة الامام ابی محمد بن علی فی الحبس بسبب ان قحط الناس فی " سر من رای " (سامراء) قحطا شدیدا، فامر الخلیفة المعتمد علی الله بن المتوکل بخروج الناس الی الاستسقاء، فخرجوا ثلاثة ایام یستسقون، فلم یسقوا، فخرج " الجاثلیق " فی الیوم الرابع الی الصحراء، وخرج معه النصاری والرهبان، وکان فیهم راهب، کلما مد یده الی السماء هطلت بالمطر، ثم خرجوا فی الیوم الثانی وفعلوا کفعلهم فی اول یوم، فهطلت السماء بالمطر، فعجب الناس من ذلک، وداخل بعضهم الشک، وصبا بعضهم الی دین النصرانیة، فشق ذلک علی الخلیفة، فانفذ الی صالح بن یوسف ان اخرج ابا محمد من الحبس، وائتنی به. فما حضر الامام ابو محمد الحسن عند الخلیفة قال له: ادرک امة محمد (صلیاللهعلیهوسلم)، فیما لحقهم من هذه النازلة العظیمة. فقال الامام ابو محمد: دعهم یخرجون غدا الیوم الثالث، فقال الخلیفة: لقد استغنی الناس عن المطر، فما فائدة خروجهم. قال الامام: لازیل الشک عن الناس، وما وقعوا فیه. فامر الخلیفة الجاثلیق والرهبان ان یخرجوا ایضا فی الیوم الثالث، علی جاری عادتهم، وان یخرج الناس، فخرج النصاری، وخرج معهم الامام ابو محمد الحسن، ومعه خلق من المسلمین، فوقف النصاری، علی جاری عادتهم یستسقون، وخرج راهب معهم، ومد یده الی السماء، ورفعت النصاری والرهبان ایدیهم ایضا کعادتهم، فغیمت السماء فی الوقت، ونزل المطر. فامر الامام ابو محمد الحسن بالقبض علی ید الراهب، واخذ ما فیها، فاذا بین اصابعه عظم آدمی، فاخذه الامام ابو محمد الحسن، ولفه فی خرقة، وقال لهم: استسقوا فانقشع الغیم، وطلعت الشمس، فتعجب الناس من ذلک. فقال الخلیفة: ما هذا یا ابا محمد، فقال الامام: هذا عظم نبی من الانبیاء، ظفر به هؤلاء من قبور الانبیاء، وما کشف عن عظم نبی من الانبیاء تحت السماء، الا هطلت بالمطر، فاستحسنوا ذلک، وامتحنوه، فوجدوه کما قال. فرجع الامام ابو محمد الحسن الی داره فی " سر من رای "، وقد ازال عن الناس هذه الشبهة، وسر الخلیفة والمسلمون من اجله، واقام الامام ابو محمد الحسن بمنزله معظما مکرما، وصلات الخلیفة وانعاماته تصل الیه فی کل وقت. اول: او جامع کرامات است ابوهاشم داود بن قاسم جعفری گفت: ما پنج یا شش نفر در زندان قلعه بودیم که ابومحمد حسن بن علی عسکری و برادرش جعفر نیز وارد شدند رئیس زندان صالح بن یوسف حاجب بود با ما در زندان مرد غیر عربی هم بود. ابومحمد (امام حسن عسکری (سلاماللهعلیه)) وقتی که ما را دید، مخفیانه به ما گفت: اگر این مرد در اینجا نبود، به شما خبر میدادم که فرج شما کی خواهد بود این مرد دربارهی شما نامهای به خلیفه نوشته که تمام گفتههای شما را در آن گزارش داده و آن را در میان لباس خود پنهان کرده است و دنبال وسیلهای میگردد تا آن را به دست خلیفه برساند از شر او بترسید. ابوهاشم گفت: ما چند نفر او را گرفتیم و لباسهایش را تفتیش کردیم و آن نامه را پیدا نمودیم و دیدیم در آن نامه از ما بدگوئی کرده است و آن نامه را از بین بردیم و دیگر پیش او صحبت نکردیم. حضرت امام حسن عسکری (علیهالسّلام) در زندان روزه میگرفت و چون افطار میکرد ما هم از غذای او میخوردیم .... ابوهاشم گفت: آن دفعه حضرت ابی محمد در زندان زیاد معطل نشد زیرا که در سر من رای (سامرا) مردم دچار قحطی شدند، معتمد، خلیفه دستور داد مردم برای نماز استسقاء (طلب باران) به صحرا بروند، مردم سه روز پی در پی برای طلب باران به صحرا رفتند و دست به دعا برداشتند ولی باران نیامد. روز چهارم جاثلیق اسقف بزرگ مسیحیان، همراه نصاری و راهبان به صحرا رفت. یکی از راهبان هر وقت دست خود را به سوی آسمان بلند می کرد، باران سیل آسا میبارید. روز بعد نیز جاثلیق همان برنامه را ادامه داد و آن قدر باران آمد که دیگر مردم نیاز به باران نداشتند. همین امر موجب تعجب مردم شد و بعضی از مسلمانان در دین خود به شک افتادند و به مسیحیت تمایل پیدا کردند و این امر بر خلیفه ناگوار آمد و ناگزیر به صالح بن یوسف دستور داد ابومحمد حسن (علیهالسلام) را از زندان آزاد کرده و پیش من بیاور. چون ابومحمد حسن نزد خلیفه حاضر شد، خلیفه به او گفت: امت جدت را دریاب که گمراه شدند. حضرت فرمود: از جاثلیق و راهبان بخواه که فردا سهشنبه به صحرا بروند. خلیفه گفت: مردم دیگر باران نمیخواهند چون باران بهقدر کافی آمده است، بنابراین به صحرا رفتن آنان چه فایدهای دارد؟ حضرت فرمود: برای اینکه شک و شبهه را از مردم زائل سازم. خلیفه دستور داد اسقف بزرگ مسیحیان همراه راهبان روز سوم به صحرا رفتند و ابومحمد حسن نیز در میان جمعیت انبوهی به صحرا آمد آنگاه مسیحیان و راهبان برای طلب باران دست بهسوی آسمان برداشتند. آسمان ابری شد و باران شروع به باریدن کرد. امام حسن عسکری (علیهالسلام) فرمود: دست آن راهب را بگیرند و آنچه در میان انگشتان او است، بیرون آوردند. در میان انگشتان او استخوان آدمی بود حضرت آن استخوان را گرفت و در پارچهای پیچید و به مسیحیان فرمود: حالا طلب باران کنید همین که دستها به آسمان بلند کردند، ابرها کنار رفت و آفتاب نمایان شد، مردم تعجب کردند. خلیفه از امام پرسید: این استخوان چیست؟ فرمود: این استخوان پیامبری از پیامبران خداست که اینها آن را از قبور پیامبران برداشتهاند و استخوان هیچ پیامبری ظاهر نمیگردد مگر آنکه باران نازل میشود. خلیفه امام را تحسین کرد و استخوان را امتحان کردند دیدند همانطور است که امام میفرماید. این جریان باعث شد که امام از زندان آزاد شود و راهی منزل خود در سر من رای گردد و شک و شبهههایی که برای مردم حاصل شده بود، برطرف کرد و خلیفه و مسلمانان خوشحال شدند و در این هنگام امام فرصت را غنیمت شمرد و آزادی یاران خود را که با آن حضرت در زندان بودند، از خلیفه خواست و خلیفه خواسته او را اجابت کرد. این بود ابومحمد محترمانه در منزل خود اقامت گزید و صله و جوائز خلیفه در هر وقت به او میرسید. ۱۰ - بیان ابوالهدی افندیافندی (متوفای ۱۳۲۸ هـ) از علمای اهلسنت سوریه با اشاره به جانشینان رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و ذکر نام مبارک امام حسن عسکری (سلاماللهعلیه)، چنین مینویسد: قد علم المسلمون فی المشرق والمغرب: ان رؤساء الاولیاء وائمة الاصفیاء من بعده علیه الصلاة والسلام من ذریته واولاده الطاهرین یتسللون بطناً بعد بطن وجیلاً بعد جیل الی زمننا هذا، وهم الاولیاء، الاولیاء بلا ریب، وقادتهم الی الحضرة القدسیة المحفوظة من الدنس والعیب ومن فی الاولیاء الصدر الاول بعد الطبقة المشرفة بصحبة النبی الکریم کالحسن والحسین والباقر والکاظم والصادق والجواد والهادی والتقی والنقی والعسکری. [۱۰]
مرعشی نجفی، سیدشهابالدین (متوفای۱۴۱۱هـ)، شرح احقاق الحق، ج۲۱، ص۶۴۱، تحقیق وتعلیق: السید شهاب الدین المرعشی النجفی، ناشر: منشورات مکتبة آیة الله العظمی المرعشی النجفی - قم – ایران، به نقلاز ضوء الشمس للافندی.
مسلمانان در شرق و غرب عالم میدانند که بزرگان اولیاء و ائمه برگزیده بعد از رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) از نسل و فرزندان طاهرین او شکم به شکم و گروه به گروه تا زمان ما سلسلهوار، بدون شک اولیاء و پیشوایان مسلمین در محضر قدسی خداوند هستند که از هرگونه ناپاکی و عیب محفوظ بوده و اولیایی که در صدر و اول و بعد از طبقه کسانی که با پیامبر بودهاند. مانند: حسن و حسین و سجاد و باقر و کاظم و صادق و جواد و هادی و عسکری [ صلواتاللهعلیهماجمعین] .۱۱ - بیان نبهانییوسف بن اسماعیل نبهانی (متوفای ۱۳۵۰ هـ) پیرامون شخصیت حضرت عسکری (صلواتاللهعلیه) و زیارت ایشان چنین مینویسد: الحسن العسکری احد ائمة ساداتنا آل البیت العظام و ساداتهم الکرام (رضیاللهعنهماجمعین) و قد رایت له کرامة بنفسی و هی انی سنة ۱۲۹۶ هجریة سافرت الی بغداد من بلدة کوی سنجق، احدی قواعد بلاد الاکراد وکنت قاضیاً فیها ففارقتها قبل ان اکمل المدة المعینة لشدة ما وقع فیها من الغلاء والقحط، اللذین عما بلاد العراق فی تلک السنة فسافرت علی الکلک، وهو ظروف یشدون بعضها الی بعض، ویربطون فوقها الاخشاب، ویجلسون علیها، فلما وصل الکلک قبالة مدینة سامراء، وکانت مقر الخلفاء العباسیینفاحببنا ان نزور الامام الحسن العسکری، وخرجنا لزیارته، فحینما دخلت علی قبره الشریف حصلت لی روحانیة لم یحصل لی مثلها قطوهذه کرامة له، ثم قرات ما تیسر من القرآن، ودعوت بما تیسر من الدعوات وخرجت. [۱۱]
نبهانی، یوسف بن اسماعیل (متوفای ۱۳۵۰ ه-)، جامع کرامات الاولیاء، ج۲، ص۲۱-۲۲، مرکز اهل السنة برکات رضا فور بندر غجرات، هند، الطبعة الاولی، ۲۰۰۱ م.
حسن عسکری یکی از ائمهی آل بیت عظام و سادات بزرگوار میباشد. من شخصا از او کرامتی دیدهام و آن این که در سال ۱۲۹۶ هجری از شهر (کوی سنجق) یکی از شهرهای کردنشین عراق- که در آن دوران قاضی آنجا بودم، به بغداد مسافرت کردم و قبل از پایان دورهی خدمتم آن شهر را ترک گفتم به خاطر گرانی و قحطی که آن سال شهرهای عراق را فرا گرفته بود. و با «کلک» (چیزی شبیه قایق و از چوب و تخته درست میشود)، مسافرت کردم و چون کلک به کنار شهر سامرا رسید، - آنجا مقر خلفای عباسی بود -دوست داشتیم که در آنجا قبر امام حسن عسکری (علیهالسلام) را زیارت کنیم، کلک آنجا ایستاد و ما به زیارت آن حضرت رفتیم و چون به مقبره آن حضرت داخل شدیم یک حالت روحانی در من پیدا شد که مثل آن هیچگاه به من دست نداده بود جز هنگام زیارت حضرت یونس (علیهالسلام) در موصل که چنین حالتی به من دست داد و این کرامتی بود از ناحیهی آن حضرت سپس هرچه میتوانستم قرآن خواندم و دعا کردم و خارج شدم. ۱۲ - بیان زرکلیخیرالدین زرکلی (متوفای ۱۳۹۶ هـ) در شرح حال حضرت عسکری (سلاماللهعلیه) چنین مینویسد: الحسن بن علی الهادی بن محمد الجواد الحسینی الهاشمی: ابو محمد، الامام الحادی عشر عند الامامیة. ولد فی المدینة، وانتقل مع ابیه (الهادی) الی سامراء (فی العراق) وکان اسمها (مدینة العسکر) فقیل له العسکری - کابیه. نسبة الیها. وبویع بالامامة بعد وفاة ابیه. وکان علی سنن سلفه الصالح تقی ونسکا وعبادة. [۱۲]
زرکلی، خیرالدین (متوفای۱۴۱۰ه)، الاعلام، ج۲، ص۲۰۰، ناشر:دار العلم للملایین - بیروت – لبنان، چاپ:الخامسة، سال چاپ:ایار - مایو ۲۰۰۲ م.
الحسن بن علی الهادی بن محمد الجواد الحسینی الهاشمی ابومحمد، امام یازدهم نزد شیعیان میباشد. در مدینه متولد شد و همراه پدرش [ امام] هادی [ (سلاماللهعلیه)] به شهر سامراء در عراق منتقل شد که به آنجا، شهر عسکر گفته میشد [ به همین خاطر] به او مانند پدرش عسکری گفته میشود. بعد از وفات پدرش با امامت او بیعت شد. او بر روش سلف صالحِ باتقوا و فردی عابد بود.۱۳ - بیان عبدالغنیعارف احمد عبدالغنی (معاصر) پیرامون امام حسن عسکری (سلاماللهعلیه) مینویسد: کان من الزهد والعلم علی امر عظیم.... [۱۳]
عبدالغنی، عارف احمد، الجوهر الشفاف فی انساب السادة الاشراف، دار النشر: دار الکنان، دمشق، ۱۹۹۷م.
او از حیث زهد و علم در مکانی عظیم قرار داشت.... ۱۴ - پانویس
۱۵ - منبعموسسه ولیعصر، برگرفته از مقاله «امام حسن عسکری (سلاماللهعلیه) در بینش اهلسنت». ردههای این صفحه : ائمه از نگاه اهل سنت | امام عسکری | امامت امام عسکری | اهل سنت | مباحث تاریخی | مباحث کلامی
|